نظرات ارسالي
شبگرد تنهايي
03/6/11
رايحه ي انتظار
زيبااااا @};-
هما بانو
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} نگاهت زيباست عزيزم@};-
طنين آرامش
زيبا
هما بانو
{a h=taninearamesh}طنين آرامش{/a} زيبا خوندين بزرگوار
+
انقد دلم پي ام خصوصي ميخواد......برا اينکه لحظه اي فک کنم کسي باهام کار داره.......هعيييي
###پاورچين###
01/7/26
+
سلام به همگي و مخصوصا کسي که خيلي دوسش دارم:-)
فردا تولد بهترين دوست عزيزمه :*)
بهترين آبجي دنيا =)
آجي جونم تولدت مبارکا باشه گلم ان شاءالله هميشه سالم و سلامت باشي در کنار خانوادت :) @};-
ان شاءالله به هدف بزرگ زندگيت برسي و خدا پشت و پناهت باشه گلم =) @};-
عزيز دلم مريم جونم تولدت مبارک :) =) @};-

هما بانو
01/4/4
+
دلم تنگ شده براي عزيز ترينم...
مادر جاني که به خاطر او ساختم اين وبلاگ رو....
عاشق امام رضا (عليه اسلام) بود و متاسفانه طلبيده نميشد...
شفا هم نيافت... لياقت معجزه ي آقام رو نداش شايد... کل خانه را با عکس هاي حرمش تزيين کرده بود... آقا همه رو دعوت کردي؟ منو نه؟ آقا جان اينقدر بدم؟ مادر جانم را طلبيدي آخر، آمد پيش خودت
آري!آسماني تر از آن بود که در زمين بماند...
رايحه ي انتظار
99/4/24
+
*به نام يگانه خالق هستي*
بعضي وقت ها دلم ميگيرد و حس انجام کاري را ندارم...
بغض کرده و ميخواهم گريه کنم اما نميتوانم...
خشمگينم و نميدانم چگونه آن را خالي کنم...
آن زمان است که دست به قلم شده و به کنج اتاق روي مي آورم و به برگه ها و مداد و خودکار پناهنده ميشوم...
اما...

***انتظار***
98/11/17
اما امروز نوشتن هم پاسخگوي اين درد بزرگ نيست.. خاليم نميکند.. برعکس خشمگين تر و بغضم را سنگين تر ميکند و قطرات مرواريد گونه ي چشمان بارانيم ، جوهر خودکار را بر صفحه ي دست نوشته هايم پخش ميکند...
قلم در دستانم مي لرزد ولي خشم به او نهيب ميزند و *محکم تر* از هميشه صفحه ي کاغذ را *سياه ميکند ، گويي به دنبال سياه کردن روزگار آنهاست و از اعماق وجودش مرگ بر آمريکا و اسرائيل و انگليس و.. را فرياد ميزند...*
6 فرد دیگر
20 فرد دیگر
+
سلام به همه دوستان
انشاالله همگي حالتون خوب باشه
يه سوال داشتم کيا مازندراني هستن؟
# هفت آسمان
98/6/11
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار{/a} مي دونم که مي دوني مادر جون :) خواستم مزاح کنم عزيزم :-) ان شا الله که سعادت داشته باشيم ميزبان شما بشيم =) @};-
+
[تلگرام]
هَر کسي در دلَش
کوچه اي دارد که
بَعد از سال ها هَنوز خاطراتش
چَنگ ميزند گلويَش را....
.
بوربور
عکس : انديشه نگار
روستاي ابيانه

انديشه نگار
98/6/11

+
روزي براي خودت قهوه خواهي ريخت همينطور که گرماي فنجان قهوه را تا عمق سلول هاي تنت حس مي کني،خبرهاي روز را مرور خواهي کرد ناگهان دلت خواهد لرزيد؛دلتنگ کسي نخواهي بود و افسوس چيزي را نخواهي خورد.
روزي تمام غصه ها و آدم هاي رفته را فراموش مي کني!
گاهي لازم است که ذهن خاموش باشد گاهي لازم است بپذيري که دلت فقط براي گل هاي تشنه ي اتاقت لرزيده،قهوه ات را بنوشي و به چيز ديگري فکر نکني...
هما بانو
98/6/5
سلام عزيز دلم کجايي خبري ازت نسيت؟ راستي همين چند دقيقه پيش داشتم عربيت رو ورق ميزدم صفحه آخر کتاب رو اتفاقي خوندمش خيلي قشنگ بود.. خودت نوشته بوديش؟ ببخشيد خوندمش ولي به دلم نشست=)@};-
6 فرد دیگر
34 فرد دیگر
+
سلام دوستان
بگم ک الان مشهد هستم و جاتون خاااالي ولي براي تولد عاقا برميگرديم :(
.ضامن آهو
98/4/29
+
متاسفانه داريم بر ميگردم از زيبا امام رئوف الرئفا
کريم الکرما
حيف
ولي ي خانم مهربون(عشقستان اسماعيل) ي چيزي يادم داد امانتي دارم دست آقا انشاءالله باز طلبيده بشم
.ضامن آهو
98/4/29
ان شا الله و به سلامتي عزيزم :) زيارتتون هم قبول باشه گلم @};- ان شا الله قسمت هر ساله ي شما باشه :) چه عالي که خانم عشقستان عزيز رو هم زيارت کرديد :) حواسم نبود بهتون بگم از طرف من روي ماه ايشون رو ببوسيد @};-